پیش میآید گاهی در زندگیات به
هر دری که میزنی بسته است!
به هر دیواری ، که چنگ میاندازی
میبینی انگار نه انگار...
دست و پا میزنی در مشکلاتت ،
مثل اینکه حبس شوی در یک اتاق نمور و بیروزنه و در بسته .
که حال ، حکایت همان مشکلات است که هیچوقت راه فراری برایشان نداشتیم .
حالا هی مدام از این در به آن در بزنیم
فایده که ندارد .
باز برمیگردیم به همان خانهٔ اول .
یاد بگیریم
این مَن گاهی نیاز به رفع خستگی، نیاز به نجنگیدن برای هیچ چیز دارد .
این مَن را رها کنیم ، چای بنوشیم و به دستهای خدا خیره شویم که سهممان از معجزهاش به وقتش رخ میدهد.
𖧷⚘❥꯭·.,¸¸,.·´⚘༅࿐
𖧷⚘❥꯭·.,¸¸,.·´⚘༅࿐
𖧷⚘❥꯭·.,¸¸,.·´⚘༅࿐
.