✨﷽✨ بشكن! نوشته‏اند: روزى پادشاهى همه درباريان را خواست. همه گرد تخت او به صف ايستادند. شاه، گوهرى بس زيبا و گرانبها به يكى از آنان داد و گفت: اين گوهر چگونه است و به چند ارزد؟ گفت: صدها خروار طلا، قيمت اين گوهر را ندارد. شاه گفت: آن را بشكن. مرد دربارى گفت:اى شاه!چنين گوهرى را نبايد شكست كه سخت ارزنده و قيمتى است. ساعتى گذشت. دوباره آن گوهر را به يكى ديگر از حاضران داد و همان خواست. او نيز گفت:اى سلطان جهان!اين گوهر، به اندازه نيمى از مملكت تو، قيمت دارد . چگونه از من خواهى كه آن را بشكنم؟ شاه او را نيز رها كرد و دستور داد به هر دو خلعت و هديه دهند. به چندين كس ديگر داد و همگى همان گفتند كه آن دو نديم گفته بودند. شاه را نديمى خاص بود كه بدو سخت عنايت داشت و مهر مى‏ورزيد . او را خواست . پيش آمد. گوهر را به دست او سپرد و گفت: چند ارزد؟ گفت: بسيار. شاه گفت: آن را بشكن!همان دم، گوهر را بر زمين زد و آن را صد پاره كرد. حاضران، همه بر آشفتند و زبان به طعن و لعن وى گشودند كه اى نادان اين چه كار بود كه كردى. آيا پسنديدى كه خزانه شاه از چنين گوهرى، خالى باشد؟ نديم گفت: راست گفتيد. اين گوهر، افزون بر آنچه در تصور گنجد، قدر و بها داشت؛ اما فرمان شاه، ارزنده‏تر و قيمتى‏تر است. حاضران، چون اين پاسخ را از آن غلام شنيدند، همگى دانستند كه اين، امتحانى بود از جانب شاه . لب فرو بستند و هيچ نگفتند كه دانستند خطا كرده‏اند. 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn