ساکن روستا بودیم با سه تا بچه ، به اسماعیل گفتم ، بسه دیگه ، جبهه نرو !! دلش شکست ، شب خواب حضرت زهرا (س) ، را در خواب دیدم ، فرمودند ، مانع اش نشو !! بعد از شهادتش هم کنارم بود ، در همه مشکلات کمکم می کرد . یادم هست یکبار مشکل مالی داشتیم ، به خوابم آمد و گفت ، خرجی شما را فلان جا گذاشتم ، بردارید ..... 📕 ستارگان خاکی ، ج22 « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88