انسان خلیفه خداوند در زمین شناخته می شود و همه اسما و صفات خداوند نیز در هستی او انعکاس یافته است. از سوی دیگر انسان، فهرست عالم هستی بوده و آنچه در این جهان وجود دارد نمونه ای از آن در هستی انسان تحقق پذیرفته است. در اثر همین ویژگی است که انسان هم با خداوند سخن می گوید و هم به سخن خداوند گوش می دهد و آن را به درستی استماع می کند. سخن گفتن خداوند با انسان به این ترتیب است که حقایق را به او افاضه می کند و معارف را در سرّ سویدا و ضمیرش آشکار می سازد و سخن گفتن انسان با خداوند به این صورت است که او با گوش جان و استماع قلبی خود کلام عقلی حق را دریافت می کند. در این گفتگو که خداوند با انسان و انسان با خداوند انجام می دهد، استماع و شنیدن نقش عمده و بنیادی دارد. به گونه ای که اگر گوش جان آماده شنیدن سخن حق نباشد در واقع گفتگو انجام نشده است. فکر فلسفی فعال است و در گفتگو تجلی پیدا می کند گفتگو و تحول در یک گفتگو به همان اندازه که سخن اهمیت دارد، شنیدن نیز نقش بنیادی و بی بدیل ایفا می نماید. سخن برای شنیده شدن است و در آنجا که استماع و شنیدن وجود نداشته باشد سخن نیز جایگاهی نخواهد داشت. به عبارت دیگر می توان گفت کسی که گوش ندارد سخن نیز نمی گوید. کسی که به گونه ای مادرزاد ناشنوا و کر متولد می گردد، لال و گنگ نیز خواهد بود. بزرگان اهل معرفت به این مساله توجه داشته اند و گفته اند: «آدمی فربه شود از راه گوش» در قرآن کریم کلمه سمیع پیش از کلمه بصیر آمده و خداوند تبارک و تعالی سمیع بصیر خوانده شده است. فکر فلسفی فعال است وقتی از فعال بودن فکر فلسفی سخن گفته می شود منظور این است که انسان با مسائل هستی درگیر می شود و به همان اندازه که از فهم مسائل هستی برخوردار می گردد، ذات خود را نیز می آفریند و حقیقت خویش را دگرگون و متعالی می سازد. غلامحسین ابراهیمی دینانی