📗🍃 کتابی که گُم شده بود 🍃📗 داستان امروز ما درمورد یک کتاب است. بچه های عزیز حواستون به کتاب هاتون باشه... یک کتاب قصه گم شده بود. رفت پیش کلاغه و گفت: تو صاحب مَنی؟ کلاغه قار قار کرد و گفت: تو همان کتاب قصه ای هستی که درخت گردو دارد؟ کتاب قصه گفت: خیر، درخت گردو ندارم. بعد رفت پیش بزه و گفت: تو صاحب منی؟ بزه بع بع کرد و گفت: تو همان کتاب قصه ای هستی که علفزار سرسبز دارد؟ کتاب قصه گفت: خبر، علفزار سرسبز ندارم. بعد رفت پیش قورباغه و گفت: تو صاحب منی؟ قورباغه قور قور کرده و گفت: تو همان کتابی هستی که برکه ی پُر از نیلوفر آبی دارد؟ کتاب قصه گفت: خیر، برکه ی پر از نیلوفر آبی ندارم. یکهو گنجشک پیدایش شد. کتاب قصه را دید. خوش حال شد و گفت: تو کجا بودی؟ همه جا را دنبالت گشتم. و پرید و رفت توی کتاب قصه. روی شاخه نشست. بعد قشنگ ترین آوازش را برای کتاب قصه خواند. کتاب قصه شاد شاد شد. @mah_mehr_com