🌱 اين روزها، روزهاى فاطمه (س) و اين شبها، شبهاى على (ع) است.
با خودم مىگويم چگونه در عمرهاى كوتاه و در بهارههاى محدود، اين همه جوشش و شكوفايى و اين همه زايش و بارورى!! جوششى كه از مرز قرنها گذشته و از محدودهى جغرافيا و تاريخ پركشيده و حتى اين دل خسته و اين كوير تشنه را در خود گرفته است.
اين روزها، روزهاى فاطمه (س) و اين شبها، شبهاى على (ع) است.
بارها با خودم مىگويم: «يك لحظه و اين همه ارزش؟! نه سال و اين همه استمرار؟!». همين لحظه از همين بلندگوهاى دور و خسته مىشنوم:
«فَاطِمَةُ اُمُّ اَبِيهَا». و در جواب فرشتهها در مورد اصحاب كساء مىشنوم:
«هُمْ فَاطِمَةُ وَ اَبِيهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنِيهَا». رسالت و ولايت و امامت را فاطمه رابط است و پيوند.
اگر بيشتر گوش بدهيم مىتوانيم صداى حزن آلود على (ع) را از مدينهى رسول بشنويم كه با چشم اشك و نواى غربت مىگويد:
«اَمَّا حُزْنِى فَسَرْمَدٌ وَ اَمَّاَ لَيْلِى فَمُسَهَّدٌ». راستى اين فاطمه (س) در كجا ايستاده كه على (ع) اين گونه از او مىگويد؟ اين چه انس عميقى است كه اين گونه حزن سرمد مىآورد؟ اين چه خورشيد در خاك نشستهاى است كه اين گونه شام ديجور به دنبال مىكشد؟
من از فرزندان فاطمه (س)، از آن كهكشانهاى حلم و حماسه و فرياد و از آن خانهى مبارك، حرفى نمىزنم. من فقط از فاطمه (س) مىپرسم؟ راستى در او چه درخششى است كه تا امروز در چشمها و دلهاى ما نشسته است و راهها را نشانه مىزند.
📚 روزهای فاطمه، ص ۱۳ و ۱۴.