🔰🔰🔰🔰🔰🔰 مسابقه کتابخوانی شماره ۱۷ راوی: خانم ابراهیم‌پور ازش دلخور بودم. باهاش قهر کردم و آمدم توی هال. سه دقیقه هم نشد، امد و گفت:«سلام، مشکل تموم شد دیگه» گفتم:«کجا تموم شد؟» گفت:«نه دیگه، تمومش کن. حلش می‌کنیم، ولی باید با هم صحبت کنیم و قهر نداریم» این اولین و آخرین قهر ما بود. قانونمان بعد از ناراحتی از دست هم، دو بند داشت؛ بند اول اینکه قهری در کار نباشد؛ بند دوم هم این بود که اجازه نداشتیم هیچ‌کس متوجه ناراحتی‌مان شود؛ حتی پدر و مادرمان. این قانون را هم من پذیرفتم، هم مصطفی. اگر وقتی از هم ناراحت بودیم، همان لحظه مهمانی هم می‌رسید، آن‌قدر گشاده‌رو و خندان بودیم که محال ممکن بود چیزی بفمد. دیر به مصطفی دل‌بستم، اما وقتی بستم رفتارهایم مطابق خواسته‌هایش شد. صفحه ۱۳۰ 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید تاریخ مسابقه ۳۰ آبان --- https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402 🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•