نیمهی شعبان برای من مثل مزهی شیرینی دانمارکی و شربت آبلیموئه.
نیمهی شعبان توی سر من صدای آقای کافی و دعای فرج با صدای علی فانی رو پلی میکنه؛
نیمهی شعبان برای من تصویر چراغونی جمکران و مقام امام زمان توی کربلاس.
برام یادآور بچههاییه که گوشه کنار مسجد سهله، صلواتصلوات علی الامام المنتظر و سلام یا مهدی میخوندن. بادکنکها و شمعهای کوچیک توی دست بچههای عراقی توی صحن مسجد سهله. نیمهی شعبان برای من یعنی شکلات پرت کردنای حرفهای عراقیا تو حرمها، هوسات آقایون، کل کشیدن خانما...
نیمهی شعبان برای من یه امیدواری بزرگه؛ امیدواری به یه قول قدیمی!
نیمهی شعبان توی دل من یه بغض پنهون میکاره؛ مثل وقتی که گوشهی یه جشن بزرگ و شاد نشستی ولی یه دفعه، یه دلتنگی عمیق وجودتو فرا میگیره. دلتنگ کسی میشی که تا حالا ندیدیش ولی در سراسر زندگیت، گرمای وجودشو حس کردی؛ به قول حاج محمود: ندیده دل به تو دادم؛ چی میشه روتو ببینم...