#داستان_ضرب_المثل🌱
برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدن
وقتی شخصی برای بدست آوردن کالایی یا موفقیتی یا هر چیزی، کارهایی را انجام میدهد که در نهایت، خسارات اعمالش بسیار بیشتر از منافع و موارد بهدست آمده باشد، از این ضربالمثل استفاده میکنند و میگویند: "برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدی".
هر گاه در نتیجه دست یافتن به موردی بیارزش، موارد بسیار باارزشتر را از دست بدهند، از این مثل استفاده میشود.
میگویند در شهر قیصریه مرد جوانی شاگرد مغازه پارچهفروشی بود. یکی از روزها دختر زیبایی به دیدن او آمد. پس از سلام و احوال پرسی چشمش به دستمال گرانقیمتی افتاد که در یکی از قفسهها آویزان شده بود. از مرد جوان خواست که دستمال را به او هدیه دهد، اما مرد قبول نکرد و گفت: این دستمالها مال من نیست و من اجازه ندارم آن را به کسی هدیه دهم. باید بهایش را بپردازم که البته پولی در بساطم نیست.
دختر بسیار ناراحت شد ولی آنقدر اصرار کرد تا اینکه توانست مرد را راضی کند. بالاخره دستمال را گرفت و خداحافظی کرد. چند دقیقه ای از رفتن دختر نگذشته بود که مرد به خودش آمد و از کاری که کرده بود به شدت پشیمان شد. از ترس اینکه صاحبکارش مجازاتش کند، تصمیم گرفت که مغازه را آتش بزند تا کسی از جای خالی دستمال گرانقیمت بویی نبرد.
گوشهای از مغازه آتش کوچکی روشن کرد و از مغازه بیرون رفت. آتش کمکم از پارچهای به پارچه دیگر منتقل شد و کل مغازه آتش گرفت و در نهایت به مغازههای دیگر هم نفوذ کرد و در نتیجه آتشسوزی بزرگی در شهر قیصریه رخ