🔻فهم مقاومت در آیینۀ نزاع دو تاریخ
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. یکی از مهمترین سرچشمههای فکریِ ایجاد تنبّه و تذکّر نسبت به اینکه تولّد انقلاب اسلامی، موجب واژگونشدگیِ چرخ تاریخ و سیر تحوّلات اجتماعی و بهحرکتدرآوردن آن در مسیر معکوس گردید، استاد بزرگوار ما، دکتر کچویان است(از جمله، نگاه کنید به: کندوکاو در ماهیّت معمایی ایران، ص۸). ایشان در قالب علم اجتماعی، مسألۀ یادشده را بیان و ریشهشناسی کرد و در نهایت، به طرح متفاوتی از فلسفۀ تاریخ دست یافت. در اینجا بود که دریافتیم باید برای این انقلاب، نوع متفاوتی از «فلسفۀ تاریخ» را پدید آورد؛ چراکه این انقلاب، جابجایی بزرگ در آدم و عالَم به وجود آورده و دیگر نمیتوان در چهارچوب چشماندازهای نظریِ رایج، به فهم و پیشبینی آن همّت گمارد و حقایق مکتوم را درک کرد. پیش از ایشان، علامه مطهری - رضواناللهتعالیعلیه- از عهدۀ بیان و تحلیل این خودآگاهی معرفتی برآمده بود و رگههای بسیار تعیینکنندهای را دربارۀ آن آشکار ساخته بود که نقطۀ آغاز فهم قدسی از انقلاب اسلامی و تاریخ پساانقلابی به شمار میآید. این در حالی است که نیروهای سکولار، هیچگاه به این حقیقت نظری که در آیینۀ واقعیّت، متجلّی شده بود، اعتنا نکردند و از محاسبات و معادلات تجدّدی نگسستند. اینچنین است که همواره در طول دهههای گذشته، با دو گونه فهم از انقلاب و تحوّلات آن روبرو بودهایم و حاکمیّت و عرصۀ فکری، معرکۀ نزاع و تقابل این دو فهم متعارض بوده است. اینکه چه کسی انقلابی یا غیرانقلابی است را باید در ضریب وفاداریاش به هر یک از این دو فهم، جُست و از این منظر، موقعیّت و جغرافیای او را شناسایی کرد؛ نه بر اساس معیارها و مرزهای سیاسی که نیروهای سطحینگر و قدرتمدارِ وادی سیاست، آنها را میآفرینند و رسمیّت میبخشند. چهبسا کسانی در درون جریان اصولگرایی که خویش را انقلابی میانگارند، اما نسبت به این فهم، بیگانه هستند و در چهارچوب تجدّدی، انقلاب را فهم میکنند.
[دوم]. سخنان رهبر معظّم انقلاب دربارۀ وضع سوریه و مقاومت و ایران، برخی را متعجّب ساخته است که ایشان چگونه با «قطعیّت» و «حتمیّت» دربارۀ تحوّلات منطقه و جهان، اظهارنظر میکنند و اینچنین، زنجیرۀ رویدادهای آینده را جزمی و محتوم میانگارند. خاستگاه این داوریهای پیامبرگونه چیست و چرا ایشان دربارۀ آیندهای که بهشدّت شکننده و درهمپیچیده و رنگپذیر است و متغیّرهای متعدّدی در صورتبندی آن مدخلیّت دارند، اینگونه جزمی و قطعی، نظر میدهند؟! باید این فهم را به همان فلسفۀ تاریخی که از آن سخن به میان آمد، ارجاع داد و در سایۀ آن، موجّه انگاشت. این فلسفۀ تاریخ، تاریخ تجدّدی را در پایان راه خویش تصویر میکند و تاریخ دینی را غالب و حاکم میانگارد و انقلاب اسلامی را همچون نقطۀ شروع، یک فصل جدیدِ تاریخی قلمداد میکند. تاریخ تجدّدیِ غالب، به زیر کشیده شده و دیگر توان ایستادن و استعمارگری و بسط و سیطره ندارد و میرود که تمام بشود. نظریۀ شرقیشدن قدرت نیز همین سخن را میگوید و به یک چرخش تاریخی اشاره دارد. البته این چرخش، بسیار دشوار است، اما آنچه که در طول صد سالۀ اخیر در درون عالَم اسلامی به وقوع پیوسته، حاکی از تثبیتشدگی این چرخش است. ما در متن یک پیچ تاریخی قرار گرفتهایم و به هر سو که مینگریم، قطعههای تکمیلکنندۀ آن را مشاهده میکنیم. این قطعهها در ذیل آن فلسفۀ تاریخِ قدسی، معنا مییابند و یک چشمانداز متمایز را ترسیم میکنند.
[سوم]. و اما قطعههای مخالف و نقیض، نمیتوانند این سیر تاریخی را تغییر بدهند و پیچ تاریخی را با امتناع روبرو سازند. ما از وضع امتناع، عبور کردهایم و دورۀ امکانها و گشودگیها فرارسیده است. هر آنچه که بهعنوان قطعههای تاریخیِ معارض و متضاد، جلوهگر میشوند، تلاشهایی هستند برای ممانعت از تحقّق پیچ تاریخی، اما در عمل و در بلندمدّت، ناکام و علیل هستند و نمیتوانند پیچ تاریخی را ببلعند. ممکن است ما با تأخیر روبرو بشویم و یا نیروهای تاریخی، جایگزین بشوند و در درون عالَم اسلامی، نیروهایی به قدرت فزونتر و کنشگری فراتر دست یابند، اما در کلّیّت این تاریخ، تغییری حاصل نخواهد شد. این تاریخ از جهت اینکه پُرحادثه و نوسانی است، لرزان است، اما این واقعیّتها، جزئی و موردی هستند و نمیتوانند تقدیر تاریخی را دگرگون کنند. در سطح کلّیّت تاریخی و برآیندها و افق وسیع، باید از «تاریخِ بیبازگشت» سخن گفت و تجدّد را در معرض زوال و فنا انگاشت و باور کرد که عهد قدسی، در حال برآمدن در گسترۀ جهانی است. آنان که اسیر جزئیّات و تلاطمهای روزمرّه و قطعههای لرزان میشوند، نمیتوانند سیر حرکتِ حتمیِ مبتنی بر فلسفۀ تاریخِ دینی را درک کنند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60