آیا مدیریت بدن/پوشش امری فردی است یا امری جمعی؟ بله، مسلماً هر زنی وقتی در مورد بدن/پوشش خود تصمیمی بگیرد کنشی فردی کرده است، اما اگر ثابت شد که از بیرون بر بدن/پوشش او جریانهای سلطهگری به نحوی نهادمند و ساختاری اعمال نظارت و قدرت میکنند، آیا لازم نیست که در مقابل آنها از سیاستهای مقاومتیِ «جمعی» و «نهادی» صحبت کنیم؟ بحثم را کمی شرح میدهم.
گفتمانها و قدرتها از طریق تصویرسازی از «زیبایی» و تنظیم معیارهای آن تلاش میکنند، کاراکتر «زن مطلوب» خود را هژمون کنند. در گفتمان تحجر (جامعه پدرسالار) به واسطهی آن که «زن، بدن و زیبایی» با مفسدهی جنسی گرهخورده، «زیبایی» و «رنگ» اقلام ممنوعه به شمار میآید. کاراکتر «زن مطلوب» در این گفتمان غالباً نامرئی و غایب است و هرگونه زیبایی قدغن اعلام میشود. در این گفتمان، حجاب زن کورکورانه و بیمحتوا است و زن خالق آن نیست؛ یا از روی عادت میپوشد و یا ذیل معناپردازی مردان (دستور مردان یا برای تحریک نشدن مردان). او خودش معناپرداز و تعیینکنندهی پوشش، رنگ و زیبایی نیست و مرد در قالب پدر/شوهر/سلطان تعیین میکند زن با زیباییاش چطور تعامل کند. محدودهی پوشش و نمایش زن با میزان تحریکپذیری مردان تنظیم میشود حتی اگر این محدوده از حداقل شرعی باشد.
در گفتمان مُد نیز (جامعهی مردسالار)، «زن، بدن و زیبایی» با امر جنسی گرهخورده است. اما به دلیل آنکه منطق حاکم بر آن، منطق بازار است، زیبایی/جاذبهی جنسی مزیت و سرمایهی بازار معنا میشود. گفتمان مذکر مُد هم، از طریق تنظیم «معیارهای جنسیشدهی زیبایی» کاراکتر زن مطلوب خود را خلق میکند؛ زن مطلوب او زنی است که زیباترین (جنسیترین) باشد. برجستگیهای اندام، لاغری و چاقی، رنگ پوست، تتو، آرایش و... همگی مؤلفههای هستند که ضریب زیبایی/جاذبهی جنسی و در حقیقت «قیمت» زن را تعیین میکنند. در این لحظه دال زبانی «سکسی» برای توصیف زن زیبا برساخت میشود. زیبایی/سکسی بودن، در اینجا یک ساختار ارزشی/اخلاقی است که گفتمان مذکر مُد با تصویر کردنِ روزمرهی مصادیق آن، بدن/پوشش زن را کنترل میکند. معیار این زیبایی/سکسی بودن چشم و لذت مرد و زبان او است. زن خودش را به اعتبار توصیفی که مرد از او میکند میشناسد و خود را با آن هماهنگ میکند. این «نهاد زیبایی» به ساختار بروکراتیکی نیز تبدیل میشود که زنان برای بالاتر رفتن در آن باید «هزینه» بپردازند و هزینهی آن زیباتر/سکسیتر بودن است. صورت بدون نقاب این بروکراسی صنعت پورن است و صورت با نقاب آن صنعت مد! به هر حال مسئله این است که معیارهای زیبایی زنان، نه توسط خود زنان بلکه از نگاه مردان تعیین و تنظیم میشود.
حالا این دوگانه را ببینید! یک گفتمان، زن نامرئی/غیرزیبا تولید میکند. یک گفتمان هم میخواهد بدن زن را به نفع چشم و میل مذکر، جنسی و مصادره کند. «تصویر زیبایی» و نحوه مدیریت آن در گفتمانهای موجود در قالب «نهاد» و بهمثابه یک ساختار ارزشی، بدن زن (هویت زن) را برساخت و کنترل میکنند. نظارت بر بدن زن تحت مدیریت تصویر «زیبایی» و معیارهای آن توسط دو گفتمان مذکر انجام میشود. حال برگردیم به پرسش آغازین: در مقابل این دو هویت نهادی و ساختاری، چگونه زن میتواند با هویت فردی و بدون هویت ساختاری، بدون هویت گفتمانی و بدون جهان اجتماعی مقاومت نموده و از آزادی و حق کنترل بر بدن خود صحبت کند؟ چطور میشود به معیارهای زیبایی مردساخته تن داد اما احساس آزادی و استقلال کرد؟ در مقابل آیا میشود جامعهای را تخیل کرد که زن در آن نه نامرئی/غیرزیبا است و نه مرئی/سکسی؟ چگونه میتوان به سلیقهی متکثر زنان و میل آنان به زیبایی امروز توجه داشت اما به دام امر جنسی نیفتاد؟ چطور میشود زیبایی را لزوماً با امر جنسی مترادف نکرد؟ زن مسلمان متشرع چطور با زیبایی تعامل کند؟ آیا ممکن و مطلوب است که به الگوی حجاب سنتی بازگشت؟ یا آیا میشود سادهلوحانه مانند حجاباستایلها معیارهای زیبایی مردساخته را پذیرفت؟ آیا میشود از الگوی سومی از حجاب و پوشش بحث کرد که زیبا هم باشد؟ آن چه جور زیبایی است؟ و سؤالات بسیار دیگر!
بههرحال من صحنه امروز را عرصه منازعه در خرق و خلقِ1 «تصویر» از زیبایی، رنگ، آراستگی و... میبینم. برای طرد دو گفتمان موجود باید از تشکل، جمعیت، نهاد، گفتمان و ساختارسازیهایی که زن انقلاب اسلامی خالق آن است بحث کرد. باید از این بحث کرد که چطور میتوان زن مسلمان ایرانی را از فشار سنگین دو الگوی پوشش جنسیشده رهانید و میل او -که آیت جمال است- به زیبایی را محترم شمرد!