‌❓❓ اَسبَت را کجا پنهان کردی؟ ▪️ تا اینجای کار که همه چیز خوب پیش رفته است؛ هم از کسی که دوستش دارم دفاع کردم و هم خطری مرا تهدید نمی‌کند؛ حتی اگر خطری هم در کار باشد، راهِ فرار را می‌دانم. «ضحاک بن عبدالله مشرقی» از کسانی بود که در واقعه‌ی عاشورا حضور داشت اما... او حضور و حمایتی موقت و مشروط به امام حسین پیشنهاد داده و برای فرار، اسبش را در میان خیمه‌ها پنهان کرده بود. گویا از همان اول، قصد ماندن نداشت. ▫️ مبادا ما هم برای پایِ کار امام زمان بودن، شرط و شروط بگذاریم! شرط‌هایی مانند: تا وقتی که خانواده، جان یا مال و آبرویم به خطر نیفتند؛ تا وقتی که احساس کنم مفید هستم و یا تا وقتی که تعدادمان کم نشود و... . اینها شاید توجیهاتِ خوبی باشند، اما کربلا هم پُر از توجیهاتِ قابل ملاحظه بود که نتیجه‌اش زیانکار شدنِ توجیه کنندگان شد. ▪️ برای پای کارِ امام بودن و ماندن، باید امام زمان، از همه‌ی علایقَت عزیزتر باشد؛ سخت است، اما عاشقی سختی را لذت بخش می‌کند؛ همانطور که تیر خوردن، باعث لبخندِ سعید بن عبدالله شد و مرگ برای قاسم بن الحسن همچون عسل شیرین بود. ۱۹ @mahdimontazeremast