🔶وقتـی آرزو می‌کنم کـه کـاش روزی تـو را ببـیـنـم، همین که یادم می‌آید که تو از نهان و آشـکـار هـمـه بـاخبـری، می‌ترسم به آرزویم فکر کنم. 🔷ایـن کـه تـو حـرف نـاگفـتـه را می‌شنوی و نـامـۀ دربـسـتـه را مـی‌خوانـی، کار ما را راحت مـی‌کـنـد؛ امـا کـاش مـی‌شـد روزی اگـر پـیش تـو آمـدم، در لـحـظـه‌های با تو بودن، به دلم نگاه نکنی. 🔶مـن حتی اگر بتوانم دلم را از خودم جدا کـنـم و در خـانـه جـا بـگـذارم و بـه مـحـضـر تـو شرفیاب شوم، باز هم فایده‌ای ندارد. تو هر بـرگـی از هـر درختی در هـر کـجای زمین جدا شـود، بـا خـبر می‌شوی، پس چگونه می‌شود دل جا مانده را نبینی؟ 🔷خراب‌بودن دلم از یک‌سو، بار شرمی که از تـو بـر شـانـه‌ام سـنـگـینـی می‌کند از سویی دیگر نفسم را بریده است. 🔶آقـا! تـو کـه نگـاهت خاک را طلا می‌کند، می‌شود با نگاهی دل خراب مرا آباد کنی؟ به دادم برس که نفس‌کشیدن سخت و جانکاه شده! 🌙شبت بخیر نفَس زندگی! محسن عباسی ولدی @mahdimontazeremast