کربلا بودیم پسری اومد با مادرش که در تابوت مانندی بود و در حال احتضار😢 پسر رو به حرم حضرت عباس (ع) گفت یا ابوالفضل تو باب الحوائجی کمکم کن😭 جز این مادرم کسی رو ندارم، کمک کن بمونه برام، چند بار اصرار بر دعا کرد ولی مادرش حالش بدتر شده بود😭 پسره عصبانی و گریان گفت اگر شفا ندی میرم نجف میرم شکایت نزد پدرت😭
از حرم بدو رفت بیرون سمت نجف تو راه همش میگفت عباس دیگه باب الحوائج نیست😭 تا اینکه یهو ...😱😭
ببخشید داستان این کرامت جا نمیشه حیفه کامل نشنوید برید اینجا برای دیدن ادامهش👇
http://eitaa.com/joinchat/1213988872C808500f015