بازپسین ایمان دارند و آنچه را انفاق مى کنند، مایه تقرب به خدا و دعاى پیامبر مى دانند; آگاه باشید اینها مایه تقرّب آنهاست خداوند به زودى آنها را در رحمت خویش وارد خواهد ساخت، به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است».(29) 21. «(از کسانى مباش که) از مرگ مى ترسد ولى فرصت ها را از دست مى دهد»; (یَخْشَى الْمَوْتَ وَلاَ یُبَادِرُ الْفَوْتَ). ترس از مرگ گاه به سبب از دست دادن اموال و ثروت ها و مقامات و لذات دنیوى است که شیوه افراد بى ایمان یا ضعیف الایمان است و گاه به سبب از دست رفتن فرصت ها براى انجام اعمال نیک و اندوختن حسنات. گروهى ترسشان از مرگ به ظاهر از قبیل قسم دوم است; ولى عجیب است که به انجام اعمال نیک پیش از آن که وقت از دست برود نمى پردازند. در واقع این نیز نوعى تناقض در میان عقیده و عمل است و این گونه تناقض ها، چنان که در عبارات سابق نیز آمده در میان دنیاپرستان کم نیست. 22. «(از کسانى مباش که) معصیت هاى کوچک را از دیگران بزرگ مى شمارد در حالى که بزرگ تر از آن را از خود ناچیز مى بیند، (همچنین) آنچه را از طاعات دیگران کوچک مى شمرد از خودش بزرگ و بسیار مى پندارد»; (یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَیَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ). چنین شخصى باز دچار تناقض دیگرى است; عمل واحدى را که از خود و دیگران سر مى زند دوگونه مى بیند; از خودش بسیار بزرگ و از دیگران بسیار کوچک. این در مورد اعمال نیک است و به عکس در گناه واحدى که از او و دیگرى سر زده، از دیگران را بزرگ و آن را از خودش کوچک مى انگارد و اینها همه از آثار حب ذات است که مانع از قضاوت یکسان درباره خود و دیگران مى شود. درست به عکسِ مؤمنان راستین که شرح حالشان در روایتى از امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمده است که براى مؤمن ده علامت شمرده شده از جمله: «یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَیَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِه; او اعمال خوب زیادى را که از خودش سر زده ناچیز مى شمارد; اما اعمال خیر اندک دیگران را بزرگ مى بیند».(30) فى المثل هرگاه کسى کتاب مهمى در چندین جلد بنویسد با دیده حقارت به آن مى نگرد; اما خود اگر جزوه کوچکى به رشته تحریر در آورد آن را یک اثر مهم تاریخى مى شمارد و در هر مجلسى از آن سخن مى گوید. همچنین در مورد بناهاى خیر و کمک به نیازمندان و مانند آن. 23. «(از کسانى مباش که پیوسته) به (کارهاى) مردم خرده مى گیرد; اما از کارهاى خود با مسامحه و مجامله مى گذرد»; (فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ). به بیان بعضى از بزرگان اخلاق اگر خارى به پاى دیگران رود آن را مى بینند; اما اگر شاخه درختى در چشمشان فرو رود نمى بینند و این تناقض و تضاد نیز از آثار حب ذات است. خلاصه این که کوچک ترین عیوب دیگران را مى بیند اما از بزرگ ترین عیب خود با مسامحه مى گذرد حتى در آنچه متعلق به دیگرى است خرده مى گیرد; مثلاً اگر از فرزند دیگرى کار کوچک خلاف اخلاقى سر بزند گاه او را فاسد الاخلاق و بى بند و بار مى شمرد در حالى که اگر از فرزند خودش کارهاى خلاف بیّن ببیند مى گوید جوان است، این مسائل اهمیتى ندارد. در حکمت دیگرى که در ادامه کلمات قصار ـ إن شاءالله ـ خواهد آمد امام(علیه السلام) مى فرماید: «أَکْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ; بزرگ ترین عیب این است که چیزى را بر دیگران عیب بگیرى که در خودت همانند آن وجود دارد (آن را عیب نمى دانى چه رسد به این که عیبى که در تو هست از عیب او هم بزرگ تر باشد)».(31) 24. «(از کسانى مباش که) لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقیران محبوب تر است»; (اللَّهْوُ(32) مَعَ الاَْغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ). این دو خصلت، دو عیب بزرگ است; مشغول لهو و لعب بودن یک عیب و با اغنیاى بى درد و بى خبر از حال فقرا همنشین شدن عیبى دیگر; اما با فقیران زیستن خود یکى از محاسن اخلاقى است و ذکر خدا با آنان گفتن فضیلت دیگرى است. 25. «(از کسانى مباش که) همواره به نفع خود و به زیان دیگران حکم مى کنند; اما هرگز حق را به دیگران نمى دهند»; (یَحْکُمُ عَلَى غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلاَ یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ). در حالى که نشانه مؤمنان راستین ـ بر پایه صریح آیات و روایات ـ این است که طرفدار حق باشند، هرچند به زیان آنها باشد و باطل را رها کنند، هرچند به ضرر آنها باشد. قرآن مجید مى گوید: «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبِینَ); اى کسانى که ایمان آوردید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید. براى خدا گواهى دهید، اگر چه به زیان شما یا پدر و مادر یا نزدیکانتان بوده باشد».(33) امام صادق(علیه