#یادآوریمامانم میگفت:♥️
وقتی که به خانه مادربزرگ میرفتیم، از همان دالان ورودی بوی غذایش می آمد،
با جثه ی نحیفش حیاط بزرگ وباصفا را آب وجارو کرده بود و نفس زنان روی پله های اتاق پنج دری منتظرمان می نشست...
اتاق پنج دری مخصوص مهمان های غریبه بود، ما را میبرد به اتاق های کوچک آن سمت حیاط و برایمان هندوانه خنک قاچ شده می آورد، یکی از اتاق ها درواقع آشپزخانه اش بود یک اجاق گلی کوچک با ذغال های سوزان که گاهی جابجایشان میکرد تا پلو خوش عطرش در کماجدون مسی خوب دم بکشد،
روی رف های چوبی، کاسه و بشقاب و قوطی نمک و زردچوبه ،.. را با سلیقه چیده بود.
نماز ظهرش را که میخواند میگفت تا بساط سفره را در ایوان بندازیم،سقف ایوان بادگیر بزرگی داشت که تابستان های کاشان را کمی قابل تحمل تر میکرد.
دوغ خنک و ماست وخیار ، پای ثابت سفره اش بود، غذای ویژه اش، ماش پلو بود که عطر وطعمی بهشتی داشت با خرمای سرخ شده و تهدیگ سیب زمینی و پیاز، از همه ی اینها که بگذریم مهربانیش بود که کمترجایی پیدا میشد.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•