سليمان و مورچه
روزي حضرت سليمان مورچهاي را در پاي کوهي ديد که مشغول جابجا کردن خاکهاي پايين کوه بود.
از او پرسيد: چرا اينهمه سختي را متحمل ميشوي؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر اين کوه را جابجا کني به وصال من خواهي رسيد و من به عشق وصال او ميخواهم اين کوه را جابجا کنم.
حضرت سليمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشي نميتواني اين کار را انجام بدهي.
مورچه گفت: تمام سعيام را ميکنم.
حضرت سليمان که بسيار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود براي او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدايي را شکر ميگويم که درراه عشق، پيامبري را به خدمت موري درميآورد.
.