. اونا شاهد ظلم‌هایی بودن که انسانیت رو به سخره گرفته بود. شاهد ، و شکنجه‌هایی بودند که جونشون رو به لب می‌رسوند. پسر بچه قصه مـــــــا، روزگـــاری بازیگوش و پرانرژی بود، اما حالا ساکت شده بود و تنها به ســـــایه‌های دیوار زل می‌زد. اون دنیایی رو می‌دید که درش خوبی‌ها رنگ می‌باخت و بدی‌ها رو همه چیز سایه انداخته بودن. .