#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت هیجدهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 جنگ بنی قریظه
زمانیکه آخرین دسته احزاب ، مدینه را باترس و لرز ترک کردند و در حالیکه خستگی از چهره مسلمانان هویدا بود پیامبر بنا به فرمان الهی تصمیم گرفت تا کار بنی قریظه را یکسره کند.
آنها نماز ظهر را خواندند اما پیامبر دستور داد تا نماز عصر در محله بنی قریظه برگزار شود.
ایشان پرچم را به دست علی (ع) داد و او و لشکریان قلعه دشمن را محاصره کردند.
یهودیان که خود را در خطر دیدند تصمیم نهایی خود را گرفتند و آن چیزی جز تسلیم شدن در برابر سپاه با عظمت اسلام نبود.
بنی قریظه بعد از اینکه تسلیم شدند پیامبر به آنها فرمودند:
آیا راضی هستید هر چه سعد بن معاذ درباره شما حکم کند اجرا نماییم؟
و آنها جواب مثبت دادند.
پیامبر نیز در مقابل به پیشنهادی که هنوز سعد نداده بود رای مثبت داد.
سعد به یهود گفت شما باید کشته شوید و زنان و فرزندانتان اسیر و اموالتان تقسیم گردد اما گروهی از آنها اسلام آورده ونجات یافتند.
💠 جنگ بنی المُصْطَلق
بنی المُصْطَلق تیره ای از قبیله خزاعه بودند که با قریش همجوار بودند.
گزارشاتی به مدینه رسید که رئیس این گروه قصد جمع آوری سلاح و نیرو برای محاصره مدینه را دارد.
پیامبر تصمیم گرفت که فتنه را در نطفه خفه کند برای همین وقتی از صحت کار آنها مطلع شد با یاران خود به سمت قبیله مذکور رفته و در کنار چاه مریسع با آنها روبرو شد جنگ شروع شد و جانبازی مسلمانان و نیز اثرات روانی آنها باعث پیروزی مسلمانان گردید.
#ادامه دارد ...
@mahman11