داستان«ماه آفتاب سوخته»
قسمت ششم🎬:
ولیدبن عتبه، حاکم وقت مدینه از تخت حکمرانی اش پایین آمد و در حالیکه نامهٔ یزید را با دستش بر کف دست دیگرش می کوبید شروع به قدم زدن کرد.
او در کار خود و امری که یزید کرده بود درمانده بود و با خود میگفت: بالاخره شتر مرگ هم پشت در خانهٔ معاویه نشست، معاویه ای که آنچنان حکمرانی بر بلاد شام و سرزمین های مسلمانان داشت که چشم جهانی را خیره می کرد، بالاخره مُرد، همان کسی که در روزگار خلیفهٔ دوم امارت شام را به او دادند و زمانی که بعضی اطرافیان عمر به خاطر حیف و میل بیت المال شکایت او را پیش عمر بردند، عمر در جوابشان گفت: جوان قریش و آقازاده اش را به حال خود وانهید...واین یعنی که معاویه همه جانبه از سمت خلیفه دوم حمایت می شد و همین حمایت ها بود که او را گستاخ نمود و رودر روی خلیفهٔ زمانش ،علی بن ابیطالب قرار داد.
علی بن ابیطالب علیه او قیام کرد و اگر نیرنگ عمروعاص و نفاق امت نبود، نامی از معاویه هم نبود.
اما عمرو عاص قرآن به نیزه کرد و مردم نادان قرآن ناطق را ندیدند و روی به پاره های قرانی کردند که دخیل معاویه بود برای رسیدن به قدرت و او با این خدعه ها به قدرت رسید و نتیجه اش شد، تبدیل حکومت از خلافت به پادشاهی که معاویه چونان پادشاهان زندگی می کرد و بر خلاف عهدی که با حسن بن علی بست، برای خود جانشین تعیین نمود.
وقتی کسی چون معاویه بر مسند قدرت نشست، راهی را رفت که ابتدای آن را عمر کلید زده بود، عمردر ابتدای خلافتش حکم کرد حدیثی از پیامبرصل الله علیه واله روایت نشود و تمام احادیثی را که از پیامبر صل الله علیه واله به جا مانده بود آتش زد و راویان حدیث را در مدینه و اطراف خود به نوعی زندانی کرد تا به جایی نروند و حدیثی نقل نکنند و از آن طرف شخصیت های دروغینی همچون کعب الاحبار یهودی را به عنوان راوی حدیث بر مسند سخن نشاند تا ظاهر بینان مسلمان را به بیراهه کشد و در روایاتی که آنان نقل می کردند فضائل علی و اولادش را مخفی کرد و برای خود و دیگر اصحاب رسول، فضائل تراشید..معاویه که شاگرد تیزبینی در مکتب استادش عمربن خطاب بود، این رویه را ادامه داد و در دوران حکومتش فضائل اهل بیت را به طور کامل محو کرد و حتی احادیث جعلی در عیوب آن بزرگواران ساخت و پرداخت و منتشر نمود.
ولید سری تکان داد و زیر لب گفت: براستی که معاویه دین اسلام را به انحراف برد و فشار بر شیعیان علی را آنچنان زیاد کرد که در شام کسی علی را به راستی نمی شناسد و هر کس نام علی را میشنود ، لعن می کند او را ، چرا که راویان حدیث معاویه، علی را دشمن اسلام و دشمن خدای مسلمانان معرفی کردند و حال با مرگ معاویه و وصیتش گمانم قصد داشته هیچ نامی از اسلام محمدی نماند..
آخر من چگونه از حسین بن علی برای یزید بیعت بستانم؟! همه می دانند که یکی از شرطهای حسن بن علی برای صلح اجباری اش همین بود که معاویه جانشینی برای خود قرار ندهد..
وای خدای من! من چه کنم؟!
در این هنگام ولید بر سر جای خود ایستاد و بلند فریاد زد: آیا هنوز مروان بن حکم نیامده؟!
او باید مشورت می کرد و تصمیم داشت که با مروان در این باره به شور بنشیند.
صدای سرباز از بیرون در بلند شد: هم اکنون مروان بن حکم رسید..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
@mahman11