مسابقه(۱)🌿 🍃 1⃣ صبح روز پنجشنبه بود و همراه دیگر دوستان از هوای لطیف بهاری لذّت می بردیم که ناگهان درب سپاه را باز کردند و یک جیپ فرماندهی وارد شد.در روزهای پنجشنبه طبیعی بود که مهمان داشته باشیم ولی ورود یک تویوتا پر از نیرو و پشت سرش تویوتای بعدی و بعدی و بعدی! باعث تعجب همه ما شد.حدود صدو پنجاه نفر نیروی تازه نفس و مسلح، با لباس های جنگی نو،بی خبر وارد سپاه شدند🌿 و مثل اوّلین روز ورود ما به سپاه بانه، برای پیدا کردن جای استراحت داخل اطاق ها و سالن ها شدند.امیر ملکی و مومنی هم به استقبال فرماندهان نیروها رفتند و آن ها را به اطاق فرماندهی هدایت کردند.برادر سعید هم بین نیروهای تازه وارد می گشت و آن ها را سر و سامان می داد.چند دقیقه ای از ورود نیروها نگذشته بود که بازار شایعات و حدس و گمان ها گرم شد.🍃 کم کم که اطلاعات ناقص را کنار هم گذاشتیم به چند مسئله پی بردیم.اوّل این که قریب به تمام تازه واردها نیروهای رسمی سپاه هستند.دیگر این که همگی آموزش فشرده چریکی را دیده اند و بیش ترشان هم از استان اصفهان اعزام شده اند و مبدا حرکت ایشان سپاه سقز بوده است.🌱 لباس های پلنگی و جنگلی آن ها و تجهیزات کار نکرده و شیک شان چشم همه ما را خیره کرده بود.شب توی اوّلین جلسه ای که مومنی برای تعدادی از ما گذاشته بود شک مان به یقین نزدیک تر شد.قرار بود این گروه بعد از هماهنگی های لازم بین نیروهای سپاه و ژاندارمری و ارتش به قصد آزادسازی جادّه ی(بانه به سردشت) وارد عمل شوند.🍀 ادامه دارد... 📚 📝نویسنده:آقای سید علیرضا میری 🆔@mahmodkaveh