بنازم اون پیرمرد تریاکی که شنفت عراق ورود تریاک ممنوعه یه عمر عملو گذاشت کنار ترک کرد. بنارم اونی که از قوم من متنفر بود به هردلیل اما پای مرا بوسید‌‌ بنازم جرثقیلی که ‌مسافر میبرد! بنازم حسین!