از قعر قلعه دیو سیه در سقر کند دیو ار چه شعبده هایش دگر کند؛ آرش کجا و کمانِ نقی کجا؟ یارب مدد که اَبروی یارم نظر کند.. ضربِ نقی نما و بگو تا که جبرئیل عیسی و خِضر و سواران خبر کند.. آن زه که هادی امت کشیده است از پای کعبه بر تن دیوان اثر کند.. جان دادو جان به جهان تاکه مهدیش بنداز جهان گسسته وظلمت به زر کند ما_و_بگو_تا_که_جبرئیل_عیسی_و_خِضر_و_سواران_خبر_کند_آن_زه_که_هادی_امت_کشیده_است_از_پای_کعبه_بر_تن_دیوان_اثر_کند_جان_داد_و_جان_به_جهان_تا_که_مهدیش_بند_از_جهان_گسسته_وشب_را_سَحَر_کند یادآوری: زه کمان هدایت کشیده ای هادی! برای آنکه تبادل شود غم و شادی بدان زمانه که فکر وستاره خامش شد چراغ مهرِ خدا گشته ای به استادی بزن صلای خردمندی وعبادت و مهر بخوان تو پور پسر را برای آزادی.. تو تک سواری ولشکر،هزاربشکستی توپرچم نبوی رابه منجیان دادی