#براساس_کتاب_اب_رحیم|
#قسمت_پانزدهم
#تألیف_موسسه_هفت_آسمان
#نقشه_کشیدن_برای_بتها|
#پارت_اول
راستی پدر! کسی به حرفتان توجه کرد؟ کسی فهمید حقیقت را؟ تو با دل ❤️مهربان و زبان شیرینت با آنها صحبت🗣می کردی، ولی انگار آنها دست بردار نبودند و همه اش می خواستند با شما دشمنی کنند.
«آری، من به دنبال فرصت مناسبی بودم تا طرحی نو در اندازم. تدبیر جدیدی اندیشیدم». برنامه ریزی مهمی انجام دادم. چون حرف زدن دیگر فایده ای نداشت. باید کاری می کردم کارستان. تا به حال هر کاری کردم مردم هم حضور داشتند، اما به نظرم آمد الان نیازی به حضورشان ندارم. از تصمیمی که گرفته بودم مطمئن بودم اما آن را با کسی در میان نگذاشتم.❌
«چشم👀 دوخته بودم به ستاره ها🌟. گویی می خواستم بفهمانم پیشگویی از بیماری ام را. دعوتشان را رد کردم. بیماری بهانه ای شد تا روز بعدبا مردم بابل به جشنی🎈🎉 که بیرون از شهر برگزار می شد نروم. من ماندم تنها در شهر با همه خداهای مردم. این بود آنچه می خواستم.»👌
وقتی حرفهایم برای افراد نتیجه بخش نبود، با تمام خشمی 😡که داشتم فریاد اعتراضم را به بُتها رساندم. خدای بزرگشان را نشکستم نه برای اینکه بزرگ بود، برای اینکه دلیلی داشته باشم تا ادعای پوچ مردم را اثبات کنم. با تمام توان، با هرچه قدرت داشتم همه بتها را شکستم، خرد کردم؛ تکه تکه شدند با تبرِمن. بیچاره مردمِ شهر که با عجله آمدند و خداهایشان را دیدند. بی سرو بی پا و سرنگون.💥
🔴نکته: اب رحیم همان حضرت ابراهیم(ع)، پدر مهربان است.
🌟به کانال «مجله هفت آسمان» بپیوندید👇
🍂
eitaa.com/majalehaftaaseman
🍃
sapp.ir/majalehaftaaseman
🍂
instagram.com/haftaseman07