یک دستش قطع شده بود اما دست بردارِ جبهه نبود. بهش گفتند: با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.. می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل(ع) با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود: «وَاللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی» ۴ مسئول محور بود بهش مأموریت داده بود رو از محاصره دشمن نجات بده ،با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت.... لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش، گفته بود: مگه مولایم امام حسین (ع) در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم!! شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست.... 🌹شهید_شاپور_برزگر_گلمغانی 🌷 @majles_e_shohada 🌷