🌷 شهید حمید باکری🌷 همسر حمید در حال جمع کردن لباس ها بود . حمید متوجه او شد . پرسید : این لباسها مال توست ؟ کدام لباس ها را می گفت ، این چند دست لباس که سالها همراه او بوده و فقط چند تای آنها را تازه خریده بود . آره همه اش مال منه چطوره ؟ تو که از همه ی اینها استفاده نمی کنی ؟ نه ! خب هر لباس جای خودش به درد می خورد ، همیشه که یک جور نمی شود لباس پوشید تنوع هم لازمه . به نظر من یکی دو دست کافیه . خودتو با اینها مشغول نکن . آنها را بده به زلزله زده ها . من می خواهم یک همفکر ، یک دوست ، یک مبارز همراه من باشد ، نه خدای نکرده یک عروسک! 🔅 روحش شاد یادش گرامی و راهش استوار🔅 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰