🔷 مرحوم حجت الاسلام و المسلمین صفوی ریزی (ره) که از منبری های معروف و باسابقه اصفهان بود، روی ممبر تعریف کرده بود: 🔶 منزل ما خیلی مار داشت، با اینکه با ما کاری نداشتند، ولی چون توی رختخواب و لباسها و توی باغچه لول میزدند، ما دیگر خسته شده بودیم. 🔷 یک سال که حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی دوباره منزل ما آمده بودند، مادرم به من گفت: برو به بابات بگو به حاج شیخ بگوید مار در منزل ما زیاد است و ما راحت نیستیم و ایشان دعا کند این مارها بروند. 🔶 من آمدم جلوی شیخ به پدرم گفتم. حاج شیخ فرمود: این بچه چه میگوید گفتم: آشیخ ما منزلمان خیلی مار دارد کاری با ما ندارند ولی بچه ها می ترسند. 🔷 حاج شیخ "ثنار" (به پول آن روز) به من داد و فرمود: این پول را بگیر و برو فلفل سیاه بخر و بیاور. من رفتم خریدم و آوردم. 🔶 حاج شیخ فرمود: چند نفر هستید؟ عرض کردم: هیجده نفر توی این منزل هستیم. فرمود: برو از وسط باغچه خانه یک مشت خاک بیاور. 🔷 دیدم هیجده دانه فلفل جدا کرد و به آن دعایی خواند و فوت کرد و فلفل ها را روی خاکها ریخت و بعد فرمود: همان جا را بکن و اینها را دفن کن. من همین کار را کردم و دیگر ماری در خانه پیدا نشد. 📔 داستان هایی از مردان خدا 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰