❥✺﷽ ✺❥
شغل مردی تمیز کردن ساحل بود
او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته
و بدبو را از کنار دریا جمع آوری میکرد
و مدام به صدفها لعنت میفرستاد
چون کارش را خیلی زیاد میکردند
او باید هر روز آنها را روی هم انباشته میکرد
و همیشه اینکار را با بداخلاقی انجام میداد
روزی یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد
که خودش را از شر این کوه بزرگی که با
صدفهای بدبو درست کرده بود خلاص کند
او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان
این پیشنهاد را پذیرفت
یک سال بعد آن دو مرد یکدیگر را دیدند
آن دوست قدیمی از او دعوت کرد
تا به دیدن قصرش برود
وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی
نمیتوانست آن همه ثروت را باور کند
و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی
را بدست بیاورد؟
مرد ثروتمند پاسخ داد:
من هدیه ای را پذیرفتم که خداوند هر روز
به تو می داد و تو قبول نمیکردی
در تمام صدفهای نفرت انگیز تو
مرواریدی نهفته بود
بیشتر وقتها هدیهها و موهبتهای الهی
در بطن خستگیها و رنجها نهفتهاند
این ما هستیم که موهبتهایی را که خدا
عاشقانه در اختیار ما قرار میدهد
ندانسته رد میکنیم
◽️⇦ حضرت علی علیهالسلام فرمودهاند:
بسا چیزی را از خداوند طلب میکنی
و به تو عطا نمیشود
ولی خداوند بهتر از آن را به تو عطا میکند
📗تصنيف غرر الحكم، حدیث۳۷۶۵
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐
@majma_alzakerin🔰