دکتر محمدرضا درخشان نيا: تلويزيون خيلي وقت بود که پايش را در خانه ها بازکرده بود اما پدرم براي ما خيلي دير تلويزيون خريد، آن موقع من ده ساله بودم يعني سال 1354. البته آن روزها توي ويس هيچ سرگرمي نبود. براي همين پدرم از برنامههاي فساد انگيز آن نگران بود، سرانجام با اصرار ما تن به خريد تلويزيون داد.
فاطمه خياط ويس: در زمان طاغوت، چون مدارس، مختلط بودند. پدرم اجازه نداد که ما دخترانش، درس بخوانيم، معتقد بود که بهجاي تحصيل و سواد، فساد و بي بندو باري عايدمان ميشود. بزرگتر که شديم توانستيم در مدارس شبانه چند کلاسي درس بخوانيم و خود را هم تراز دختران هم عصرمان برسانيم.
هر) عزت نفس
مردمدار بودن حاج عباس از يک طرف و روحيه آرام و مهربان او از طرف ديگر نه تنها در بين اهل خانه که در جامعه نيز از او فردي محترم و معتقد، به نمايش گذاشته بود به طوري که فرزندان در بين خانه و کوچه و بازار از احترام خاصي برخوردار بودند و خود تلاش مي نمودند با پرهيز از برخوردهاي تند و پرخاشگرانه، به شخصيت خانوادگي آسيبي نرسانند. زندگي مسالمت آميز کليه اعضاي خانواده تحت عنوان خواهران و برادران ناتني، يکي از جلوه هاي زيباي فرهنگ ديني متأثر از عزت نفسي بود که پدر در خانواده مروج آن بود.
فاطمه خياط ويس: پدرم سواد شش کلاس نظام قديم را داشت و در تربيت ديني فرزندان بسيار کوشا بود. او شبها ما را دور خود جمع ميکرد و داستانها و حکايتهايي از پيامبران و ائمة اطهار(ع) برايمان تعريف ميکرد. پدر و مادرم سواد زيادي نداشتند؛ اما توي خانه با احترام ما را صدا ميزدند؛ و باعزت با ما رفتار ميکردند. انگار که مثل امروزيها کلاسهاي روانشناسي رفته باشند. اکنون نيز رابطة ما خواهر برادرها بهگونهاي است که اصلاً مشخص نيست از دو مادر هستيم. اين ويژگي را مديون تربيت صحيح پدرمان ميدانيم. چراکه او طوري با ما رفتار ميکرد که هيچگونه تبعيض و برجستگي نسبت به يکديگر نداشتيم. اکنون نيز همگي در خانة زنپدرم دورهم جمع و از احوال همديگر خبردار ميشويم.
برگرفته از کتاب " سردار آتش " نوشته عبدالرضا سالمی نژاد