شروع انتشار کتاب " فصل فکرت های نو " تخریبچی دلاور دفاع مقدس آقای دکتر احمد مومنی راد
فصل فکرت های نو
گزیده خاطرات و یادداشتهای رزمندگان اسلام پیرامون
خلاقیت ها و نواوری ها در دوران دفاع مقدس
تحقیق و پژوهش:
دکتر احمد مؤمنی راد
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران
مقدمه
سالهای رزم ما در میدانهای مختلف نبرد شاهد نوآوریها، ابداعات و ابتکارات رزمندگان اسلام بوده است. مدافعان جبهه توحید با استفاده از هوش و استعداد خود و با بهرهگیری از تجربه حضور در جای جای جبهه ها، سعی در خلاقیت و ابتکار عمل داشته به گونهای که دشمن زبون بارها و بارها در مقابل اقدامات ابداعیشان زانو زده است و انگشت تحیر بر دهان گزیده است. بهرهگیری تام وتمام از تمام امکانات و حتی از هر انچه که بی ارزش و بی مقدار و بیفایده می نموده است . ممکن کردن نا ممکنها، از هیچ همه چیز ساختن و با دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح جنگیدن فقط از انسانهایی بر می اید که از سویدای دل یقین به پیروزی قطعی حق دارند وباطل را از اساس شکست خورده می انگارند.
به گواهی یادداشتها دست نوشته ها و خاطرات رزمندگان اسلام در هنگامه دفاع مقدس، در عرصه نبرد و در دوران اسارت و در خطیرترین لحظات و دشوارترین اوقات ، و در اوج نا امیدی و شکست ، زمان اندیشه ها و طرحهای جدید وفصل فکرتهای نو فرا می رسیده است ، بارقه های امید به رهایی و پیروزی در مقابل پیکارگران جبهه نور رخ می نموده است و عنایت و امداد الهی به کمک انان میآمده است و راه برون رفت از بن بست ها و تنگناها را با ابداعات و ابتکارات و خلاقیتهای حاصل از تلاش و توکل پیش روی آنها میگذاشته است.
آنچه در پیش روی شماست دومین مجموعه از خاطرات برگزیده رزمندگان ازادگان ایثارگران جانبازان و شهیدان دفاع مقدس است با موضوع ابداعات و ابتکارات و خلاقیتها تحقیق و پژوهش شده ودر قاب صفحات این کتاب با نام "فصل فکرتهای نو " جا گرفته است .
در شکل گیری این کتاب از همکاریهای خانمها و آقایان: بهروز جعفر نیارکی،محمد مهدی جهانیان، زهرا جعفری گنجی و نفیسه محمدی و جمعی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف برخوردار بوده ام که شایسته است از زحمات آنها خالصانه تشکر نمایم و از خداوند منان برای آنان پاداشی شایان درخواست نمایم.
دکتر احمد مؤمنی راد
عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
1. سنگر دوشکا
دوشکای دشمن، مزاحم بچه ها بود و مانع پیشروی آنان میشد. نیروها هم موفق به خاموش کردن آن نمیشدند؛ تا اینکه یک راننده لودر، بیل ماشین خود را به درون زمین فرو برد و از خاک پر کرد و همانطور جلوی خود یک سنگر درست کرد و به سمت سنگر دوشکا به راه افتاد.
دوشکا هر چه به طرف او شلیک میکرد، کارگر نمیشد و تیرش توی خاکها گیر میکرد. این لودر تا جلوی سنگر دوشکا رفت و بیل خود را بلند کرد و به سر سنگر کوبید و آن را خاموش کرد و بچه ها همه خوشحال و شادمان راه افتادند و پیشروی کردند.(2)
1. خاطرات کوتاه از عملیاتهای بزرگ –ص78.
2. راوی: مجید دلپسند از لشگر 31 عاشورا.