🙏🏻🌺 به ساحت حضرت رقیه (س) ............ دردانه هست و می رود دلها برایش بابا به قربانش شود، عمه فدایش! وقتی علی اکبر بغل می گیرد او را حس می کند هفت آسمان را زیر پایش عباس می اندازدش بالا و پایین در دشت می پیچد صدای خنده هایش خواهر برایش قصه می گوید ولی او مادام می پرسد سوال از هر کجایش تا مکه حالش خوب بود اما پس از آن انگار که ابری شده حال و هوایش افتاده از خواب و خوراک... او چند روزی ست! ای وای از شام غریبان و بلایش ده روز در کرب و بلا بی تاب بود و آن بغض، یک لحظه نکرد اما رهایش تا اینکه روز جنگ آمد پشت خیمه سجاد، پنهان کرد او را در عبایش اما جهنم در بهشتِ خیمه گل کرد آتش گرفت آیات والشمس و الضُّحایش از کربلا تا شام را آمد... ولی سخت از شام را تا کربلا... عمه به جایش شاعر چرا باید بگوید معجر افتاد وقتی که راوی گفته از حجب و حیایش! بغض رقیه در خرابه تا که ترکید کر کرد گوش آسمان ها را صدایش او رازِ هستی بود، زهراها چنینند رازی که خواهد کرد دنیا برملایش او چیزی از باب الحوائج کم ندارد بالاتر از عرش است فرش ربنایش موکب به موکب، اربعین... مال رقیه ست برپا شده در هر ستون، مهمانسرایش قم المقدسه