چنان که می‌برد عطش، ز طفل تشنه تاب را ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را نمی‌رسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او به کعبه پیش عطر تو، نمی‌زند گلاب را دو پادشاه و یک زمین؟ به این نگاه حق بده که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را غنیمتی است بودنت برای سرزمینمان نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را بهشت در ورودی حریم تو نشسته است بیا و لحظه‌ای ببر ز چشم‌ها حجاب را چه خواهم از نگاه تو، کنار بارگاه تو تویی که قبل هر سؤال داده‌ای جواب را هزار غصه هست و من به امر "فابک للحسین" برای گریه‌های خود بهانه کردم "آب" را نوشتم "آب" سوختم، شبیه قلب مادری، که دیده است هر قدم برابرش سراب را نوشتم "آب آه آب"، امید می‌شود عذاب که ذره ذره آب کرده قامت رباب را به جنگ کفر می‌رود حسین معجزه به دست پیمبرانه می‌رسد که رو کند کتاب را و تیرهای حرمله چرا خطا نمی‌رود؟ بگو به باد لااقل که کم کند شتاب را دو گام سمت لشگر و دو گام سمت خیمه‌ها تحیر اینچنین به او رسانده اضطراب را رباب بود و سلسله، حرامیان و هلهله و شعر لال می‌شود، که مجلس شراب را... :: :: بساط روضه جمع شد، شفا گرفت کودکی و مادری که آمده است وا کند طناب را....