غزل مصیبت اربعین حسینی
من زینبم که زائر قبر مطهرم
آورده ای چه بر سرم ای یار بی سرم
آشفته تر ز گیسوی آشفته توام
امن یجیب خوانده ام از بسکه مضطرم
داری خبر که بر سر بازار رفته ام
بگذار تا ز گفتن بازار بگذرم
من را کسی نبود تماشا نکرده بود
شکر خدا که بر سر من بود معجرم
داری خبر که همسفرم بود حرمله
یک لحظه ام نمی شود ای یار باورم
من زینبم ز بزم شراب آمدم حسین
گفتم به اهل شام که ناموس حیدرم
نیلی تر از رقیه تو هیچ کس نبود
دیدم که راه می رود او مثل مادرم
شرمنده ام که طفل سه ساله گرسنه مرد
خون می چکد ز دیده در خون شناورم
از من چه دیده ای که دل از من بریده ای
رفتی ز پیش دیده نگفتی که خواهرم
از عصر تا غروب فقط دست و پا زدی
بد کشتنت عزیز دلم در برابرم
تو دست و پا زدی و ترا بازهم زدند
یک تن نمی رسید به داد برادرم
دیدم به عضو عضو تو جای هلال بود
گفتم هلال چیست که سر در نیاورم
هر مرکبی که بود بروی تو راه رفت
پیکر نبود تا که بگیرم به پیکرم
#سید_محسن_حسینی