تولد علی اصغر امشب شب رؤیائی این عالمین کوچک ترین حیدر به دستان حسین است چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد نوری مضاف جمع خورشید و قمر شد آقا برای چندمین دفعه پدر شد اجماع کلی بنی هاشم همین است این طفل تمثال امیرالمؤمنین است یک تکه الماس است بر دستان بابا مانند یک رود است در آغوش دریا آئینه می گردد به روی دست سقا صف بسته قومی محضرش بهر تماشا اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت ارباب در گوشش مسیحایی اذان گفت وقتش رسید آقا که نام او بگوید با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید این نکته باریکتر از مو بگوید مستی کند با نام او یا هو بگوید کوری چشم دشمنان حق منجلی شد فرزند بچه شیر حق نامش علی شد این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است آقا و آقا زاده آقای عشق است مهری به طومار و به عاشورای عشق است هدیه به زهرا شیره جان رباب است از نسل آب و تشنه لبهاش آب است بند قماطش را زبالا آفریدند مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند محسن برای نسل زهرا آفریدند هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند شش ماهه صد ساله کند طی مدارج آری علی اصغر بود باب الحوائج گهواره اش یک قبله سیّار باشد کعبه به دورش حاجی هشیار باشد سرباز راه حیدر کرار باشد پس تیر معمولی برایش خار باشد از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت با دست و پای بسته میدان را بهم ریخت یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت نظم و فنون رزم و گردان را بهم ریخت معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد داغش به قاب سینه غم تصویر کرده انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده انگار نیزه در گلویش گیر کرده آن سو به صورت مادری بیچاره می زد این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد طفلک میان نعره ها لرزید و پر زد بر اشک بابا لحظه ای خندید و پر زد برگ گل حلقوم او پاشید و پر زد با تیر بر کتف پدر چسبید و پر زد تیر از گلویش در نیامد غم به پا شد در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد مجتبی صمدی شهاب