متن روضه ي امام حسن مجتبي عليه السلام و روضه ي حضرت زهرا سلام الله عليها-حاج سعيد حداديان:اومدند بيرون از مسجد،امام حسن دستش تو دست مادر ِ،هي ميگه جانم مادر،راهشون رو گرفتند،بي بي دست امام حسن رو فشار داد،يعني حسنم،امروز كربلاي توست،عالم تو دست توست، اما امروز روز صبر ِ.
ميگن:اين كه يه دست زد،يه سيلي زد غلط ِ،يه نگاه كرد اين طرف از علي خبري نيست،يه نگاه كرد اون طرف از علي خبري نيست،با دو دست از دو طرف آنچنان زد تو صورت بي بي ِ دوعالم، ديگه چشم ها خوب نمي ديد،ديگه گوش ها آسيب ديده،وقتي افتاد رو زمين، امام حسن زير بغلش رو گرفت،واي مادرم،مادرم.يه روز فضه اثاثش رو جمع كرد،اميرالمؤمنين فرمود:تو هم مي خواي مارو تنها بذاري،بقچه اش رو زمين گذاشت شروع كرد گريه كردن،بابا منم كنيزش بودم،مي خوام گريه كنم،جلو شما كه هيچكي نميتونه گريه كنه، تا شما نيستيد،حسين گريه ميكنه،زينب گريه ميكنه،دو سه كلمه حرف مي زنم آروم مي گيرند، اما من دارم از گريه ي حسنت دق مي كنم،هرچي ميگم:خواهرت دق مرگ ميشه،حسين داره مي ميره،بابات اذيت ميشه،هي ميگه:فضه تو كه نبودي،نبودي،حسين هم نديد،زينب هم نديد،اوني كه من ديدم حالا حالاها بايد گريه كنم...