◼️ غیرت و حساسیت حسنین علیهماالسلام به نام مادرشان فاطمه زهرا سلام الله علیها... نوشته اند : در خطبه های نماز جمعه، مروان ملعون نسبت به امیرالمؤمنین علیه السّلام و امام حسن مجتبی علیه السلام سبّ و ناسزا می گفت. یک روز اسامه بن زید که یکی از اصحاب رسول خدا بود، در پای منبر مروان نشسته بود، این واقعه را دید و دشنام ها را شنید، طاقت نیاورده با چشم گریان به در خانه ی امام حسین (علیه السّلام) رفته و عرض کرد: الان مسجد بودم که مروان به منبر رفت و به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ناسزا گفت. لمّا سمع الامام امتلات عیناه بالدم ▪️وقتی که سیدالشهدا علیه السلام این مطلب را شنید، چشم های حضرت مانند دو کاسه ی خون شد. شمشیر را از غلاف کشیده با پای برهنه دوان دوان به سمت مسجد حرکت کرد. نگهبانان و غلامان مروان هنگامی که حالت امام حسین (علیه السّلام) را دیدند که مانند شیری می آید، بر خود ترسیدند. آن حضرت وارد مسجد شد، گریبان مروان را گرفته و از منبر پایین کشید،. عمامه ی او را به گردنش پیچید و نزدیک بود، روح از بدنش بیرون رود. سپس مروان به امام حسن مجتبی علیه السّلام _که در آنجا نیز حاضر بود _ رو کرد و گفت: یا ابا محمد! یا حسن بن علی ! تو را به عصمت مادرت فاطمه (سلام الله علیها) به فریاد من برس. امام مجتبی تا نام مادر را شنید از جا برخاست به نزد برادر آمده، فرمودند: برادر جان! دست از مروان بردار؛ او ما را به عصمت مادر قسم داد. مگر ما قرار نگذاشته بودیم هر که ما را به عصمت زهرا (سلام الله علیها) قسم بدهد هر حاجتی که داشته باشد برآورده می شود. امام حسین (علیه السّلام) دست از مروان برداشت و او را به خاطر قسمی که به مادرش داده بود رها کردند. 📚 ریاض القدس ج١ص٢٠