گفتند می آیی خودت هم بی قراری
ما منتظر ماندیم و طی شد روزگاری
در جست و جوی خیمه ی سبزی که گفتند
آواره ایم آواره ی کوه و صحاری
بچه که بودم مادرم هر جمعه می گفت
می آید از سمت مدینه تک سواری
چشم دلم افسوس که کور است و دیریست
فهمیده ام باید بسازم با نداری
ما بی شما خیلی دوامی هم نداریم
این عمرها را نیست دیگر اعتباری
مُردند پیران و جوانان پیر گشتند
خیلی مصیبت دارد این چشم انتظاری
آقا بیا از این جهان رفع بلا کن
بَرهَم بزن رسم و رسوم برده داری
آقا نمیخواهم که وقتت را بگیرم
میدانم امشب با عمویت وعده داری
میدانم امشب آمدی با یاد قاسم
بر زخم جان مجتبی مرهم گذاری
قاسم که خود شیوا ترین نوع غزل بود
حالا شده چون جمله های اختصاری
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین