علیه السلام 🎤 سید رضانریمانی غروب و دلتنگی چشم به خورشید می‌دوزه تواین همه غربت دلم براتون می‌سوزه نبردی ازحرم نصیبی بالاسرِتونیست حبیبی تو شهر جدتم غریبی امام باقر،امام باقر غریبی ویه خادم ویه پرده داری نداری این شباحتی یه نفرزائری داری نداری تومدینه یه روضه ویه عزاداری نداری حتی کنارخاکتم شمع مزاری نداری یا مظلوم، (امام باقر ع)3 می‌سوزه قلبم چون دلم پراز رنج ودرده الهی اون روزا بره دیگه بر نگرده روزی که شمردلاروخون کرد خون به دل پیر وجوون کرد نیزه‌ای شاه‌وسرنگون کرد ای‌وای ازاین غم ای‌وای ازاین غم مگه یادم میره عموبه علقمه رفت نیومد علی اکبرزیر لب بازمزمه رفت نیومد وقتی که شیرخوار وسطِ اون همهمه رفت نیومد نفس ارباب جلو چشم فاطمه رفت نیومد یا مظلوم، (امام باقر ع)3 چه‌جور بخونم باز مصیبت کربلارو مهمونیِ کاخ و سرِ تو تشت طلارو یکی یه چوب خیزرون داشت رولبشم زخم زبون داشت چشمای مابا گریه خون داشت ای‌وای ازاین غم ای‌وای از این غم همه تماشا اومدن دورماهاغلغله بود نشدبایستم روی پام چون کف پام آبله بود عمه رومیزدن ولی بین ماهافاصله بود نشدسپر شم من براش به گردنم سلسله بود واویلا (آه و واویلا) 3 🥀🥀