#حضرت_رقیه_زمینه
#زمینه۱۸
ماه نیزه نشین رو زانوم نشسته
بابایی چرا پس پیشونیت شکسته
گرفتم آخر تو رو در آغوش
شد دیگه غم هام همه فراموش
رفت از سرم هوش ۲
خوش اومدی بابا جون ولی چه دیر اومدی
حالا که دیگه شدم از غصه پیر اومدی
بابای مظلوم من
میدونی چشم من چرا تار میبینه
چون خیلی دستای زجر پست سنگینه
یه برگ گل که سیلی نمیخواد
جای دستش رو صورتم افتاد
ای داد بیداد
خیلی منو زدن چون اسیرشون بودم من
اومدی جون گرفتم یه نیمه جون بودم من
اینجا کسی باباجون رحمی به من نداره
یکی نگفت سه ساله کتک زدن نداره
بابای مظلوم من
#محمد_معارفوند