غزل مصیبت – حضرت امیر   کاش باز از مأذنه آوای مولا می رسید نیمه شب نان و رطب با دست بابا می رسید خانه دلگیر است بی شیر خدا این روزها با صفا می کرد او کاشانه را تا می رسید چاه عادت داشت تا آه علی را بشنود یاد نخلستان و شبهایی که آوا می رسید منبر و محراب مسجد بی قرار حیدرند کاش آرام و قرار قلب شیدا می رسید یاد نجوای خوش آهنگ مناجاتش به خیر یا مُجیرش از زمین بر عرش اعلی می رسید تیغ زهر آلوده ی دشمن حریف او نبود سالم از کوچه اگر آنروز زهرا می رسید قاتل حیدر غم یاس کبودش بود و بس او که نیلی وُّ کمانیّش به بابا می رسید مرتضی شرمنده ی روی پیمبر شد   سوال؟! کار او بی ضربه ی قنفذ به اینجا می رسید چاه شد تنها کسی که آه او را می شنید العجلهایش به گوش آسمانها می رسید @majmaozakerine