ازرفتنت این خانه ام زهرابهم ریخت این خانه وکاشانه ام زهرابهم ریخت آورده ای دستت کمی بالا ترازحد از آن شکسته دست تو مولابهم ریخت رویت میان کوچه باسیلی کبود است رخساره ی نیلی توما را بهم ریخت دست دعای زینبت هم رفته بالا ازحالت غمدیده ات زهرا بهم ریخت از درد بازوخواب ازچشم تو رفته حال دل صدیقه ی کبری بهم ریخت اینگونه زینب جان نکن گیسو پریشان مویت مرتب گشته ات حالا بهم ریخت از جای خود قطعاً به سختی بازگردی خوابیدنت باناله هاشبها بهم ریخت از زخم پهلوخون شده جاری دوباره پهلوشکسته قامتت اینجا بهم ریخت این تاول پای تو درخانه هویداست با این مَشقَّت راه رفته تا بهم ریخت بانوبرایت میزند پیراهنت زار آن شب که غسلش میدهد مولا بهم ریخت حیدربه یادت بین کوچه خواهد افتاد با رفتنت انسیة الحورا بهم ریخت -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ــــــــــــــــــــ