ازچه بین در و دیوار زمین گیر شدی بالگدبود به اصرار زمین گیرشدی حبس گشته نَفَس و خون ز سره سینه دمید از فرورفتن مسمار زمین گیرشدی حادثه بودکه رخ داده در آن کوچه تنگ از نهان کردن رخسار زمین گیرشدی نتوانی که زنی شانه به موی زینب از قنوتت به شب تار زمین گیرشدی همه گویند دگر رفتنی هستی بانو پی این وعده دیدار زمین گیرشدی می زنی خنده به تابوت پس از دیدن آن درپی وعده ی گفتار زمین گیرشدی غلامی (مجنون کرمانشاهی)_