روزنوشت‌های طوفان ۱ ❇️ ساعت دو نیمه شب دیگر جاده‌ها خلوت شده بود. مسیر یک ساعته را در هشت ساعت آمده بودیم و حالا بیش از چهار ساعت کناری توقف کرده بودیم. زدیم به سمت نبطیه. ساعت دوونیم به نبطیه رسیدیم. ظلمات و تاریکی بود و پهپادها و جنگنده ها در تردد. چندین بمباران سنگین در حومه شهر شد. ✳️ گوشه خیابان دو ساعتی را داخل ماشین خوابیدیم. برای نماز صبح با بمباران بسیار سنگین خیابان کناری، از خواب پریدیم. داشتند اذان می‌گفتند. نمی‌زدند از شدت خستگی نمازمان قضا شده بود. ✅ در کل جنوبی ها قوی و خوش‌روحیه‌اند. دیشب که اطراف کاروان مردم را چندبار بمباران کردند، جز ما کسی توجهی نکرد. با آن‌که مصیب‌زده بودند اما در مجموع رفتارها نرمال و عادی بود. حتی آن لحظه که موفق شدند گارد وسط اتوبان صور-صیدا را باز کنند، صدای سوت و کف بود که به آسمان بلند شد. کانه که به پیک نیک چالوس می روند. در حالی که سی‌صد متر آن‌سوتر شعله‌های ناشی از بمباران هوایی به آسمان می‌رفت. طبیعی هم هست. جنوبی‌ها جنگ‌دیده‌اند. برای دهه‌ها. ❎ شب سخت و شیرینی بود. 🖌هادی معصومی زارع @makshufatEita