هر وقت خواستم چادرم را ترڪ ڪنم... سرم ڪردمش، یڪ دور با او چرخیدم اما.... دلم نیامد، یڪ آرامش خاصے داشت که جدایے از آن امڪان نداشت.. چادرم بوی خاصے دارد،،، همیشہ مستش بودم .... هیچ وقت موفق نشدم هیچ وقت،،، او مرا دیوانہ خود کرده کہ گریز ندارد.... 💔 من و دورے زِ چادر زهراااا!؟ هرگز!!