*﷽*
#مسابقه_شهدایی
در مکتب ولایت
در محضر امام خمینی(ره)
دلش برای امام تنگ شده بود. هوا سرد بود. به سمت خانه امام رفت. تا به جماران برسد. سرما به پشتش دوید و چند بار او را لرزاند.
مردم از دور و نزدیک برای دیدن امام آمده بودند. همراه جمعیت به حضور امام رسید.
امام در ایوان کوچک منزل، روی صندلی کهنه ای نشسته بود. سرما دست و صورت امام را کبود کرده بود.
وقتی دست امام را می بوسید، وجودش لبریز از حرارت دلپذیر شد. اما دستهای کبود لحظه ای از ذهنش پاک نمی شد.
چرا باید با آن سن وسال و سوز و سرما را تحمل کند؟
چرا وسیله ای گرم کننده پیش او نمی گذارند تا از سوز و سرما در امان باشد؟
ناگهان چشمش به فرزند امام افتاد.
از او پرسید چرا پدرتان در سرما نشستن؟
گفت: حضرت امام می خواهد با مردم همدرد باشد.
📚: آبی تر از آبی
👇👇👇👇👇👇
مسابقه شهدایی بعدی در بهمن ماه از زندگی نامه امام خمینی (ره) برگزار خواهد شد.