8⃣1️⃣3️⃣ قصه شب
💠 قصه شب: «فریده دختر کوچولویی که رفیق خدا شد»
✍️ نویسنده: محمدرضا فرهادیحصاری
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 هدف قصه: کودکان از تلاش و کوشش دست نکشند و به رحمت الهی امید داشته باشند.
🔶 زنگ کلاس به صدا دراومد. بچهها باعجله و سریع وارد کلاس شدن. صدای خنده و شوخیهای بچهگونه، تموم کلاس رو پر کرده بود.
🔷 مثل همیشه، چند دقیقه بعد از زنگ، خانم معلم وارد کلاس شد و با لبخند به همه دانشآموزا سلام کرد؛ بعد هم پوشه سبزرنگی رو که توی دستش بود، باز کرد و گفت: بچهها! امروز طبق قراری که داشتیم، باید ازتون امتحان بگیرم.
♦️ بچهها غرغرکنان به همدیگه نگاهی کردن. خانم معلم به چهره همه بچهها نگاه کرد؛ بعد به فریده که یه گوشه کلاس نشسته بود گفت: فریده! امروز که خوب درستو خوندی؟ نکنه بازم نمره کمی بگیری؟!
💎 فریده که انگار از این حرف خانم معلم خجالت کشیده بود، سرشو پایین انداخت و گفت: بله خانم؛ دیروز و دیشب، کلی درس خوندم تا بتونم امروز نمره خوبی بگیرم.
🔻 خانم معلم به هرکدوم از دانش آموزا یه برگه امتحانی داد. بعد از اینکه همه، برگههای خودشونو گرفتن، سر جای خودش نشست. اون یه کتاب جلوی خودش باز کرد و مشغول مطالعه کتاب شد. هر دانشآموزی هم که سؤالی داشت...
❇️ ادامه قصه در لینک زیر👇👇
https://btid.org/fa/news/224235
📣📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد و یا کمک در تولید قصه بهتر را با آیدی
@T_Child در میان بگذارید.
📎
#قصه_شب
📎
#ابتدایی
🌸به کانال
#مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110