📄آخوند ساواکی
🖋محمد حسین بخشیان از طلاب فعال در فضای مجازی با انتشار این عکس، نوشت:
1⃣صبح که نتوانستم عمامه ام را بپیچم، مثل روزهای قبل از ملّبس شدنم، کاپشن می پوشم و سر کار می روم از همان ورودی ساختمان همه با تعجب نگاهم می کنند. منتهی کسی چیزی نمی پرسد، به دفتر می روم.
2⃣اذان می گویند به نمازخانه می روم، جایی که نماز می خوانم، عموم مأمومین طلبه و ملبس هستند. داخل نمازخانه، آقای رئیس که خودش ملبس است و طبق معمول بدون عمامه و تنها با عبا به نمازخانه آمده، بی آنکه چیزی بگوید عبایش را به من می دهد.
نماز شروع می شود و رکعت اول تمام نشده، همکار طبقه بالا یاا... ! یاا...! گویان وارد نمازخانه می شود و همین طور جلوی من که می رسد خشکش می زند! عمامه از سرش برمی دارد و هنوز به رکوع نرفته ام که گرمی عمامه اش را روی سر احساس می کنم در رکوع اول قبل از ذکر، به خدا می گویم: بفرما! شدیم همان آخوند سابق!
3⃣بالاخره نماز تمام می شود و خاطره ای از حضرت امام تعریف می کنم که روزی به ایشان خبر می رسد که تعدادی ساواکی سر «درس خارج» شما نشسته اند و قصد اخلال دارند. امام(ره) هم دستور می دهند راه خروج بسته شود و طلاب همگی عمامه ها را باز کنند و از نو ببندند و در آخر ساواکی های بخت برگشته که از پیچیدگی پیچاندن عمامه بی خبر بوده اند لو میروند و... .
4⃣گفتم چه نشسته اید که امام جماعتتان یک ساواکی است؟! بعد هم از تلاش صبحگاهی ام برایشان گفتم. اسباب خیر شد. شکر خدا چند نفری داوطلب شدند که بستن عمامه را یادم دهند.
متن اقتباسی است
🔻با تلخیص
#خاطرات_طلبگی
@Manahejj