تیر به پیشانی
(و قلب، صورت، دهان و گلو)
الفتوح
چون حسین علیهالسلام بهسوی فرات رفت، مردی که کنیهاش أباالجنوب [اباالحتوف] بود، تیری انداخت که آن تیر به پیشانی او اصابت کرد (وقع السهم فی جبهته). پس حسین علیهالسلام تیر را درآورد و آن را به سویش پرتاب کرد درحالیکه خون بر صورت و محاسنش جاری شد (فسأل الدم علی وجهه و لحیته).
حسین علیهالسلام گفت: «خدایا! همانا تو میبینی آنچه از این بندگان عصیانگر و طغیانگر به من میرسد. خدایا عددشان را حساب کن و از ایشان یکی را روی زمین باقی مگذار و هرگز آنان را نیامرز».
* توضیح: مقتل الحسین علیهالسلام خوارزمی همانند الفتوح را نقل کرده است.
مقتل الحسین علیهالسلام خوارزمی
همینطور که حسین علیهالسلام ایستاده بود، سنگی آمد بر پیشانی او اصابت کرد. (اذ أتاه حجر فوقع علی جبهته) و خون از پیشانیاش میآمد. پس پیراهن را بالا زد تا خون پیشانی را پاک کند که تیر مسموم سه شعبه در قلب او واقع شد (سهم محدّد مسموم له ثلاث شعب).
حسین علیهالسلام فرمود: «بسمالله و بالله و علی ملّة رسولالله». پس سر را بهسوی آسمان بلند کرد و گفت: «الهی تو میدانی مردی را میکشند که روی زمین پسر پیامبری غیر من نیست».
پس تیر سه شعبه را از پشت بیرون کشید (أخرجه من وراء ظهره) و خون بهاندازه ناودان جاری شد. دست خود را به جایگاه جراحت گذاشت. چون از خون پر میشد بهسوی آسمان میپاشید و یک قطره از آن خونها بر زمین نمیآمد. پس بار دیگر جای زخم تیر انداخته شد. چون دستشان خونی شد، سر و محاسن خود را به آن خونی کرد و میفرمود:
«قسم به خداوند اینچنین هستم تا جدّم محمّد را ملاقات کنم، درحالیکه با خونم خضاب شده باشم و بگویم ای پیامبر خدا فلانی و فلانی مرا کشتند».
لهوف
تا جمله «بهاندازه ناودان» همانند مقتل الحسین علیهالسلام خوارزمی نقل کرده است.
تاریخ مدینه دمشق
مسلم بن ریاح، غلام آزاده شده علی بن ابیطالب گوید:
«روز کشته شدن حسین علیهالسلام با او بودم. تیرهایی به صورتش اصابت کرده بود (فی وجهه بنشابة). به من فرمود: «ای مسلم! دستت را زیر خونها بگیر». گرفتم. چون (دست) از خون پُر شد، فرمود: «آنها را در دستم بریز». آنها را در دستش ریختم و او خونها را بهسوی آسمان پاشید و گفت: «خدایا خون فرزند دختر پیامبرت را بستان». از آن خون قطرهای بر زمین نریخت».
الانباء
عمر بن سعد تیری رها کرد که در گلوی حسین علیهالسلام نشست. پس خون گلو بر سینه و محاسنش جاری شد (فسال دمه علی صدره و لحیته). حسین علیهالسلام خون را به دستش میگرفت و به بالا میافشاند و میگفت:
«خداوندا! این کردار اینان نسبت به پسر دختر پیامبرت هست».
مناقب ابن شهرآشوب
أبوالحنوق تیری بر پیشانی حسین علیهالسلام زد. أبو ایوب غنوی تیری مسموم به گلوی او زد. حسین علیهالسلام گفت:
«بسمالله و لاحول و لاقوّة الّا بالله. این کشته در خشنودی خداست».
میثرالاحزان
پس حسین علیهالسلام ایستاد و ضعف از جنگیدن او را گرفت. ناگاه سنگی بر پیشانی او خورد و آن را شکست. سپس تیر سهشاخه مسمومی آمد و بر قلبش نشست (ثلاث شعب مسموم فوقع علی قلبه). پس گفت: «بسمالله و علی ملّة رسولالله».
آنگاه سرش را بهسوی آسمان گرفت و گفت: «خدای من! میدانی که آنان فرزند دختر پیامبرشان را میکشند».
آنوقت پس از بیرون کشیدن تیر از پشت خود، براثر خونریزی فراوان ناتوان شد و بر زمین افتاد (ملقی فی الارض).
تذکرةالخواص
بعد از قتل علیاصغر، حصین بن تمیم تیری رها کرد و در دو لب او قرار گرفت. خون از لبشان جاری شد (یسیل من شفتیه) و میگفت:
«بار خدایا! به تو شکایت میکنم ازآنچه به من و برادران و فرزندان و خاندانم انجام میدهند».