بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضَیْمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده. گفتم: گل بستان را چنان که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید. گفتا: طریق چیست؟ گفتم: برای نُزْهت ناظران و فُسْحت حاضران، کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تَطاوُل نباشد و گردش زمان عَیش ربیعش را به طَیش خَریف مبدل نکند.
به چه کار آیدت ز گل طَبَقی؟
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شَش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
#گلستان_سعدی