*رفته بودیم واسه داداشم خواستگاری دیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت! مامانم تو گوشم گفت: خوبه والا نه شرمی، نه حیایی، نه … همینجوری داشت میگفت که عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد سلام کرد! هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بود 😂😂😂* *‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌